کد مطلب:223646 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:226

قصیده ی علامه حاتمی
این قصیده غرا اثر طبع علامه بزرگوار حضرت حجةالاسلام آقای شیخ مجتبی لنكرانی حاتمی مدرس عالیمقام نجف اشرف است كه در سفر زیارت 1333 شمسی سروده اند. این قصیده هشتاد بیت است كه در حقیقت سفرنامه علامه ارجمند بایران و توصیف شاعرانه شهرهای اسلامی است تا بخراسان برسد. و اینك آنچه درباره خراسان است نقل می شود.

بسم الله الرحمن الرحیم



شگفت فصل خزانم وزید باد بهار

بخنده شد چمنم از شعف گریست هزار



فرازها همه سبز و نشیبها خرم

درخت سر بفلك اندر آبها سرشار



بكوچه باغ همی پاخته ترانه زند

زبان حال نیم كم ز داشی بیعار



جلای هم و غم دل ز چیدن (لادن)

صفای خاطر ذوقی ز دیدن (آهار)



بجویبار چه شیرین نگر گل نسرین

بكوهسار چه فرهاد كوه كن بین سار



نوا اگر هوست هست شو بر بلبل

كه باربد ز وی آموخت فن موسیقار



نبشت مفتی عقلم رساله ی عملی

حلال ناله ی قمری حرام رنه ی تار



بمدرسه نه ی ای شیخ در خم افلاطون

چنانكه نیست هنر چسب بر در و دیوار



درا زلانه ی تاریك و روح روح بجوی

باجتهاد كجا می رسد مقلد مار



ترا زآیت آفاق وانفست چه خبر

غمین بگوشه ی حجره بسان بوتیمار



بگرد گرد اقالیم تا عجائب صنع

نمایشت دهد از علم و حكمت دادار



نگر بصفحه دیوان مرتضی علیه السلام شه دین

شمرده بهر مسافر فوائد اسفار



نجف شرف باقالیم سبع دارد از آنك

نهفته در صدفش لؤلؤی بسی شهوار



بنای كعبه اگر از خلیل رحمن است

در این سراست یگانه ولی حق كرار



ولی مراست خوش آیند شعر طغرائی

چكامه گوی جهان كاروان و او سالار



اگر بلوغ امل بود در مكان شریف

نشد ز برج حمل مهر آسمان بكنار



بهوش آمدم از مستی و عتاب بخویش

كه هان پریش دلا صیقلی بر این زنگار



ز میهنت خبری گیر و شوسری ایران

جنان عند كه تجری ز تحتها الانهار



[ صفحه 28]





بلاد امن و رفاه و مناخ عیش و طرب

در او نه شیر شتر هست و نز عرب دیدار



گهی مشام تو خوشبو كند به (كردون)

گهی دهان تو شیرین كند گز خونسار



به بیستون بنگر نقش داریوش بزرگ

به پای طاق هخامنش را ببین آثار



چه خوش ذریعه ی فخر است شهر او كباتان

بسان زاده ی سیناش سروری بجوار



مدارسش بتعالی سماء فضل و هنر

در او نجوم هدایت ثوابت و سیار



نگویم آنكه بهشت است بلده ی قزوین

ولیك حوری و غلمان بسحاتش بسیار



سخن ز پسته ی نغزش كنند و صاحبدل

زبان ز بسته لبانش مدام در گفتار



مرا بحومه ی زنجان فزون ز حد انس است

در اوست مغبچه گان نسل اوزبك و تاتار



بیك نگاه سهی قامتان آن بر زن

كنند مست ننوشیده جام می هوشیار



بخیز جانب تبریز و اندرو تب ریز

اگر ز محمت و رنج زمانه ی بیمار



یگانه بلده ی اسلام و مركز ایمان

نخست مجمع اخیار و معقل ابرار



هر آنكه نام بزشتی برد از این خوبان

خود اوست از ره انصاف حامل الاسفار



خدای عاصمه ی ملك پارس تهران را

نگاه دارد از آفات و فتنه ی ادوار



زهی قصور مشید زهی بنای رفیع

همای چرخ نپرد بر آن بلند حصار



منار مسجد شاهش زده بر (ایفل [1] طعن

ربوده گنبد او گوی ز اطلس دوار



به (شانزه لیزی) پاریس و كوی (سن ژرمن)

زده است خنده همی لاله زار و پای منار



ندیده دیده شهی كامكار چون شاپور

كورش نژاد و فریدون صفات و جم كردار



اگر به ترك كشد رخش خوانیش رستم

و گر بروم برد حمله گوئیش خشیار



بگفت گوئی رب ارجعون انوشروان

خدای بر سر تختش نشاند دیگر بار



بشیعه پرچم شاهنشهی نیفرازد

جز آن خدیو جهان لیس غیره دیار



تجلی حرم مرتضی است شاهد صدق

ز صفو خاطر او گشته مشرق الانوار



سفر بسمت بلاد تبر رواست ولی

مده كرایه ی ماشین ستان بلیت قطار



خوش است گشت ورامین و باغ زرین دشت

كه سینمای بهشتند و جنة وانهار



به تیره گاه (تونل) یادی آرز اسكندر

بجانب ظلمات او چه گشت راهسپار



بنوش خضر منش جرعه ی زآب (گدوك)

كه چشمه ی حیوانش فزون كند اعمار





[ صفحه 29]





گذر به نزهت (شاهی) نما كه شهر سباست

هزار طلعت بلقیس خفته زیر خمار



خوشا منازل (ساری) كنار رود (تجن)

نوای مرغ سحر كاج و سرو و اسفیدار



ز بانگ غوكان درد ضماخ انسانی

نه بلكه گوش فلك ز آن صفیر ناهنجار



میان مسجد شاهش كه چون (ایاصوفیست)

ز خسرو صفوی یادگار پیر چنار



سوانح سفرت چون ندا مرخم كن

بنه بطور سناباد روی موسی وار



بگوش دل شنوی بانگ فاخلع النعلین

از آنكه جانب وادی طوی تراست گذار



حریم قدس كه مجلای نور لم یزل است

فرود آی بصد كرنش و نیاز و وقار



بقول احمد هاتف كه یار بی پرده

در آنسرا بتجلی است یا اولی الابصار



ضریح قدس و در او بضعه ی رسول امین صلی الله علیه و آله

بعرش و كرسی و هفت آسمان وراست فخار



امام هشتم سلطان دین كه چرخ نهم

كمرخم آمده تا بوسد آن شریف مزار



چه هاله گرد قمر زائران پاك سرشت

چه حلقه درو نگین داعیان اشك نثار



فرشتگان همه پروانه در حوالی شمع

گرفته حیطه بر آن نور از یمین و یسار



ز دور قبه ی شه همچه كوكب دری

ز قرب گنبد زر آفتاب نصف نهار



بنظم و نثر ستایندش شیعی و سنی

كنند مسلم و كافر بفضل او اقرار



مناقبش بنگر نشر در عیون رضا

فضائلش بنگر درج در كتاب بحار



هزار چون قرمانی خطیب خوارزمی

بنعت وی مترنم مدام قمری وار



قضای حاجت زائر ز حضرتش لاحد

شفای اكمه و ابرص بدو برون ز شمار



مگر نه زاده ی سنجر بشست از جان دست

مسیح آل نزارش شفای داد نزار



چگونه این سگ درگه بوی ندوزد چشم

كه نیست حصر ضمانت بآهوان تتار



چرا نه مظهر اسماست آنكه می نگریم

بدوستانش رحیم و بدشمنان قهار



جسارتی كه بدان گنبد منور گشت

خسارتی بسزا یافت افسران تزار



بتیغ ملت خود نیكلای بد اختر

شفافت جانب بئس المصیر و شر قرار



كنایة ابلغ و اولی سران بالشویك

به پیش چشم بكندند از زنش شلوار



كرامتش نتوانی شمرد صفحه جهان

مداد سبعة ابحر قلم همه اشجار



چه خوش سرود بهائی (ره) كه مشهد اقدس

ز فیض شاه رضا علیه السلام روضه بهشت انگار



ز سازمان خیابانش هوش رفت از سر

چنانكه از (ملك آباد) خیره شد دیدار





[ صفحه 30]





بگرد مرقد انور ستاده فراشان

شهان غزنه ز هیبت ایازها بوقار



سبب ندانی از چیست این نظام بدیع

بدلربائی نازد بقیه ی زنگار



از آنكه معتمدی سرپرست اینشهر است

عماد زاده ی فرخنده رای فرماندار



رؤف بر فقرا و بزیر دست عطوف

دو حاتم و دو انوشیروان درین دربار



شبانه روز بدستور تولیت از بانك

برند بهره ی شایان قوافل زوار



ز بهر شاه رضا علیه السلام خادمی چنین باد

بدون حسن تناسب چه لطف در اشعار



ندید دیده ی دوران بسان معتمدی

نزاد مادر گردون نظیر فرماندار



اگر بحاتمی جان نثار طعنه زنی

سخن سرا شده ی بهر درهم و دینار



جواب گویم انسان عبید احسان است

سپاس نعمت منعم وظیفه ی احرار



هدیه سوی سلیمان ببرد ران ملخ

كنایه زانكه بپای گلست قبرة خار



چون بنای ما بر نوشتن تاریخ و جغرافیا نیست بلكه این مقدار را مقدمه مطالب كتاب قرار دادیم و چون ظرف زمان و مكانست و حوادثی كه می خواهیم نقل كنیم در این شهر مقدس رخ داد از سایر شهرها باجمال نام برده و محل بحث ما روی خود شهر مشهد مقدس می باشد.


[1] ايفل برجيست در پاريس ساخت به ناپارت).